جهان موازي


 

نوشته شده توسط:دکتر مهدي دانشيار




 
They made a humanlike being with whom one can have a personal relationship.When you look at the at the vast size of the universe and how insignificant an accidental human life is in it that seems most impossible
آنها يک نوع بشري ساختند که مي تواند روابط شخصي داشته باشد.هنگامي که به عالمي با گستره اي بي اندازه نظر مي کني و اينکه چقدر زندگي بشر در آن بي اهميت و تصادفي است، بيشتر ناممکن به نظر مي رسد...(قسمتي از صحبت هاي استيفن هاوکينگ، در مصاحبه با واحد خبرABC)

آيا نظريه جهان هاي موازي هاوکينگ، طبق نوشته فوق، انسان را نتيجه فرايند تصادفي کوچکي در جهاني بزرگ مي داند؟
 

نظريه جهان هاي موازي از جمله نظرياتي است که در فلسفه فيزيک کوانتومي در مقابل طرفداران نظريات کوانتومي ايده آليست مطرح شد.اين نظريه که در نگرش به منطق خاص فيزيک کوانتومي بيان مي شود، در جايي که نظريه پردازان درباره منطق طبيعت صحبت مي کنند خودنمايي مي کند.
همان طور که مي دانيم، نظريه مکانيک کوانتومي در پي بحران هايي که فيزيک کلاسيک در حوزه برخي آزمايش ها، نظريه فاجعه فرابنفش، با آن دست به گريبان بود؛ با مطرح کردن کوانتومي بودن توزيع انرژي در عالم، توسط ماکس پلانک پا به عرصه علم مي گذارد و بزرگاني چون آلبرت اينشتين، ميليکان و کامپتون آن را از لحاظ تئوري و تجربي تأييد، و دانشوراني چون بوهر و پاولي آن را گسترش مي دهند.با پيشرفت مکانيک کوانتمي و دستيابي به دقت بالاتري در آزمايش ها و ايجاد تصحيحاتي در مدل هاي پيشنهادي، مکانيک کوانتمي از حالت سنتي خود که با پيش زمينه فيزيک کلاسيک بود، به دوره مدرن که با منطقي متفاوت از فيزيک کلاسيک است، وارد صحنه مي شود، که مفاهيم فيزيک دراين تئوري، اگرچه از نظر لفظي مشابه فيزيک کلاسيک بودند؛ اما به لحاظ مفهومي تفاوت فاحشي داشتند.
در مکانيک کوانتمي مدرن، بحث فضا و زمان مشابه فيزيک کلاسيک نبود و مفاهيم حرکت، جرم، اسپين و اندازه حرکت مفاهيمي متفاوت به نظر مي رسيد، از جمله:مفهوم "و" و" يا"در مکانيک کلاسيک.
به عنوان مثال، اسپين الکترون مي تواند يا بالا باشد و يا پايين، جمع بين دو نقيض معني و مفهومي ندارد.اما مکانيک کوانتمي نوين اين حکم را رد مي کند.در يک سيستم دو حالت اسپين بالا و پايين مي توانند هم زمان حضور داشته باشند.اگر چه اين منطق، از نظر منطق کلاسيک ممتنع است، اما از نظر منطق کوانتمي چنين نيست.
همين نگرش هاي خاص منطقي کوانتومي باعث ايجاد مکاتب خاصي به عنوان مکتب ايده آليسم و ماترياليستي کوانتمي شد.در مکتب ايده آليسم اشاره مي شود، اگرچه طبيعت مطابق منطق کوانتمي عمل مي کند؛ ولي چون اين منطق با ذهن بشر سازگار نيست و گزاره هايي مثل "يا"در آن وجود دارد، پس اين ذهن بشراست که حجت را تمام مي کند و به اصطلاح، اسپين را به بالا يا پايين خلاصه مي کند، که آن نيز به ذهنيت آزمايشگر بستگي دارد.در اين حالت، اصالتي را به آزمايشگر و ذهن مي دهند و هم فضا و هم زمان و به طور کلي همه مفاهيم را به ذهن باز مي گرداند و اصالت را از ماده مي گيرد.بزرگاني چون، هايزنبرگ و بوهم طرفداران چنين نظريه اي بوده اند.در مقابل ماترياليسم ها در يکي از تفاسيرشان ازاين حالت، بيان مي کنند که اگرچه با منطق کوانتمي موافق هستند؛ اما موجودي به نام ذهن را خلاصه گر نمي دانند.بلکه معتقدند مثلا در مورد اسپين، دوجهان موازي به وجود مي آيد، که در يکي از جهان ها اسپين بالا و در ديگري پايين است.در اين نظريه خاص، که در آغاز قرن بيستم طرفداران چنداني نداشت، جهان هاي موازي متعددي لازم مي شود.در هر جهان قوانين به گونه خاصي از طبيعت ظهور دارند، که ناشي از احتمالات خاص در پديده هاي کوانتمي است.

آيا واقعا چنين نظريه اي را مي توان درطبيعت جستجو کرد؟
 

اين نظريه، اگرچه در دوران ارائه آن، طرفداران چنداني نداشت؛ ولي در دوره معاصر، نتيجه برخي تحقيقات مويد آن است.
در دوران معاصر، از منطق فيزيک کوانتمي در ساخت دسته اي از رايانه ها بهره مي برند که به رايانه هاي کوانتومي موسوم هستند.اين رايانه ها ويژگي خاصي دارند، از گزاره"و"و به جاي"يا"استفاده شده است.رايانه هاي معمولي به صورت شبيه سازيي از مغز انسان است و منطق ذهن انسان در آن وجود دارد، و به همين خاطر، انجام دو عمليات متضاد دريک زمان، درآنها غيرممکن است.ولي در رايانه هاي کوانتمي منطق فيزيک کوانتمي اين اجازه را مي دهد که رايانه پردازش هم زمان پديده ها را در حالات مختلف انجام دهد.بنابراين، اين روش مي تواند تا حد بسيار زيادي ، محدوديت زمان در پردازش داده هايي خاص را از بين برده و سرعت پردازش را بالا ببرد.
به عنوان مثال، همان طور که مي دانيد، علم ژنتيک حدود 114 ژن را براي تشکيل يک انسان جسماني کامل درکروموزوم ها کشف کرده است، که شايد بتوان آن را به عنوان يکي از بزرگترين دستاوردهاي بشر به حساب آورد.اين 114 ژن حامل اطلاعاتي کامل در بوجود آمدن انسان و با خصوصيات خاص انساني است.به عبارت ديگر، به واسطه آن هدف خلقت ميسر مي شود.اما با وجود 114ژن، چند انسان با حالات مختلف مي توان ساخت.بديهي است که يکصد وچهارده فاکتوريل (1)(!114)حالت مي تواند وجود داشته باشد و به همين اندازه، احتمال اينکه با تفاوت هر ژني انساني خلق شود.يک رايانه کوانتمي ممکن است براي شبيه سازي اين تعداد از انسان ها دربازه زماني نسبتا کوتاهي نسبت به پردازش معمولي عمل کند.

نکته اين است که آيا طبيعت هم مانند يک رايانه کوانتمي عمل مي کند؟
 

-و اين نکته دقيقا درست است که طبيعت هم مانند يک پردازشگر کوانتمي به پردازش همزمان ميلياردها ژن در در هر بازه زماني مي پردازد؛ و در طول عمرجهان، تمام حالات مختلف ترکيب ژن ها را انجام مي دهد و جهان هاي موازي که هر کدام را يک انسان مي ناميم، به وجود مي آورد.اين رايانش تا تکميل !114 ادامه خواهد داشت.
همين نکته درباره انفجار بزرگ(2)نيز، مي تواند صادق باشد، که به نظريه جهان هاي موازي منجر شده است.در اثر انفجار بزرگ، چند حالت ممکن است براي پيدايش جهان متصور شد.اگر ژن هاي آن، يعني اطلاعات حاکم بر آن را بدانيم، که مثلا "ب"حالت باشد؛ پس "!ب"حالت ممکن براي جهان وجود دارد.مطابق با نظريه جهان هاي موازي، در حال حاضرممکن است در اثر انفجار بزرگ"!ب" حالت براي جهان بوجود آيد و مانند ژنوم هاي (3)انساني، ممکن است چندين حالت آن بطور موازي از بدو پيدايش تا حال حاضر اتفاق افتاده است.در آينده نيز حالات جديدتري ظهورکند و ممکن است که در هر کدام از حالت هاي ممکن، حيات به گونه اي متناسب با آن بوجود آمده باشد.اما سوال آنجاست که آيا رايانش کوانتمي جهان، در حالت ژنتيکي که انسان را مي آفريند و يا کيهاني، نويد فرآيندهاي تصادفي است؟
آيا وجود ژن ها که انسان را درحالت هاي مختلف مي آفريند تصادفي است و پيدايش انسان هاي بي شمار ازيک عامل تصادفي نشات مي گيرد؟ آنچه در خور توجه است، اين است که همه انسان هادر تمام ويژگي هاي اندامي با يکديگر مشارکت دارند(سر، پا ، دست ، قلب و..)و تفاوت آنها در اندازه، رنگ و از اين قبيل موارد است و تفاوت انسان هاناشي از قرارگرفتنشان در محيط هاي اقليمي و فرهنگي متفاوت مي باشد و در غير اين صورت، از نظر وجودي يکسان هستند، و ژن هاي آنها با ترکيبات متفاوت در کنار هم قرار گرفته اند.
در مورد جهان هاي موازي کيهان شناسي نيز، همين نکته جاري است.ممکن است که جهان هاي موازي متعددي ظهور کرده باشد،ولي همه آنها در مفاهيمي اشتراک دارند که لفظ عالم يا کيهان درباره آنها صادق است.همگي داراي فضا-زمان، جرم و ..هستند.در همه آنها نيروي گرانش، هسته اي، الکترومغناطيس وجود دارد.سرعت نور در همگي ثابت است؛ اگر چه ممکن است در جزئيات بايکديگر تفاوت داشته باشند، که ژنوم ها و يا اطلاعات اوليه کيهان، که هنوز بشر براي رسيدن به تمامي آن ها مسيري طولاني درپيش دارد، آن را تعيين مي کند.

خلقت موجود خارق العاده اي مثل انسان، منحصر به کيهان ما است.شايد اين طور به نظر برسد که انساني مشابه با انسان زميني منحصر به کيهان ما، با توجه به سنن و قوانين حاکم بر کيهان باشد.امانکته اصلي در اينجا نهفته است که آيا موجود هوشمندي مانند انسان، تنها از يک روش،امکان خلق شدن دارد و روش هاي ديگر به گونه اي ديگر، متناسب با قوانين و سنن ديگر امکان پذير نيست؟ اين مطلب درباره کيهان خودمان هم قابل طرح است.در صورتي که عنصر جديدي در دستگاه خلقت در اثر تحول ستارگان خلق شود و آن ماده در ترکيب انسان هاي آينده قرار گيرد، جهشي از نظر چگونگي و ويژگي هاي متفاوت با نوع فعلي، عارض انسان خواهد شديا خير؟
 

جواب اين است که در اين مورد اخير و در بحث جهان هاي موازي، زمينه ظهور حيات هايي مشابه اما با ويژگي هاي مختلف در هر کيهاني وجود دارد؛ و اين اصل در بطن عالم نهفته است؛ که طبيعت امکان ظهور حالت هاي مختلف خلقت را در قالب هاي رايانش کوانتمي موازي مي دهد و اين سنت و قانون در جهان جاري است.اصل اين است که خلقت يکي بيشتر نيست و جهان آفرين يک آفرينش بيشتر نداشته است؛ و اين واحد، خود در اثر قانون حاکم بر عالم طبيعت و ماده، مظاهر مختلفي را که امکان دارد به ظهور مي رساند.به عنوان مثال، مي توان گفت:کل انسان ها، در حقيقت وجودي مانند يک انسان اوليه هستند که طبيعت مدام جاي ژنوم هاي آن را تغيير مي دهد و تا يکصد وچهارده فاکتوريل ظهور مي کند، که همه حالات شانس ظهور دارند.در حالي که به طور وجودي با هم مشابه و برابر هستند.نظير نور سفيدي که به منشوري مي رسد و به طيف هاي گوناگوني تجزيه مي شود، در صورتي که در اصل يک منشاء دارد.
به همين صورت، وجود عوامل موازي متعدد که در حقيقت از يک افنجار و يک حادثه نشات مي گيرد؛ در حالت هاي مختلف، وقتي که وارد عالم فيزيک کلاسيک مي شود، خود را نشان مي دهد.تعدد عوالم رابه وجود مي آورد و ممکن است در هر عالمي ثمره اش موجود هوشمندي متناسب با همان عالم باشد؛ نظير کيهان ما که انسان ميوه آن است.
يکتا بودن موجود هوشمند در عالم، از بديهيات و ملزومات علم نمي باشد.آنچه در خلقت انسان هاو کيهان ها قابل تأمل است.

ژنوم هايي هستند که به منزله حروف، در بوجود آوردن کلمات و عبارات هستند، و اين حروف هستند که باقاعده تکرار مي شوند و بناي تمامي کتاب ها و نوشته هاي دنيا را مي سازند؛ گرچه تمام کتب عالم بايکديگر فرق مي کنند، ولي عقلانيتي انساني آنها را هدايت مي کند.حتي شايد شکل حروف و قواعد حاکم بر آنها در زبان هاي متفاوت با يکديگر فرق بکند.مثلا حروف فارسي، انگليسي، چيني، هندي و يا روسي، از نظر ساختاري و دستور بايکديگر متفاوت هستند؛ حتي مفاهيم تلفظ در زبان هاي مختلف گوناگون است.ولي در اصل، در انتقال مفاهيم بشري با يکديگر اشتراک دارند و حاکي از حقيقتي واحد هستند و خاستگاه آنها از نهادبشر است؛ اگر چه ممکن است زبان يک چيني و حروفش براي ما ناآشنا باشد و يک چيني ديوان حافظ را نفهمد، اما آيا به صرف نفهميدن دستور و حروف زبان فارسي، يک چيني مي تواند ادعا کند که ديوان حافظ مفهومي ندارد، چون نمي تواند آن را درک کند؟
 

همين مثال توسعه پيدا مي کند.ما نيز، ازقوانين موجود در جهان هاي موازي که از مصادر و قوانين و مواد شاکله عالم ديگري مطلع نيستيم، نمي توانيم ادعا کنيم که همه عوالم غير ازکيهان ما، در به وجود آوردن موجودي هوشمند عقيم است و اين موجود هوشمند در کيهان ما هم اتفاقي به وجود آمده است.مثل اين است، که بگوييم اين ديوان حافظ که ما دستور و کلمات و حروف آن را مي شناسيم، و در ميان کتب ديگر چنين اصالت دارد، بطور اتفاقي دراثر کنار هم قرار گرفتن کلمات و بدون دخالت عقل بوجود آمده است وساير کتب نيز به زبان هاي ديگر بي مفهوم و بي محتوا هستند.البته چنين تصوري بعيد و دور از عقلانيت است.
جهان هاي موازي و ژنوم هاي انساني ويگانگي و وحدت در به وجود آمدنشان، به توحيدي عميق دربطن هستي اشاره دارد.البته، در نظريه هاي نوين پيدايش جهان مثل انفجار بزرگ و نظريه تورمي که اشاره به انفجار عالم از يک نقطه تکينه و پيدايش فيزيک و آنچه در آن است، از لحظه پلانک(4)و در طول پلانک(5)و دماي پلانک(6)را داردو قبل از اين اندازه ها، جهان جهاني کوانتمي، مجرد از فضا وزمان وقابل ذکر، فقط به صورت گزاره هاي رياضياتي بوده است و يا به اصطلاح ايده آليست ها:ذهني در ذهن عقل فعال، که مقاله اي خاص خود را مي طلبد، که جهان در زمان ده به توان منفي چهل ودو ثانيه از حالت مجرد به حالت فيزيکي وارد شدو جهان هاي موازي و پيدايش عوالم ديگر به وجود آمد ويک انفجار مصدر عوالم مختلف شد، که يکي از آنها کيهان ما و ما هم ميوه آن هستيم، که نشستيم و درباره آن مي انديشيم و نمي دانيم در عالمي يکتا هستيم.

پي نوشت ها :
 

1-فاکتوريل(لفظي فرانسوي):هر عدد طبيعي در رياضيات از حاصلضرب آن عدد در تمام اعداد صحيح و مثبت(اعداد طبيعي)کوچکتر از آن به دست ميايد.فاکتوريل عددي مانندn را !nمي نويسندو «ان فاکتوريل»مي خوانند.همچنين طبق قرارداد، فاکتوريل صفر هميشه برابر يک است.
2.مهبانگ يا انفجار بزرگ(Big Bang)، نظريه اي درباره لحظه آغازين هستي است، که کل هستي(شامل زمان و ابعاد ديگر) از آن هنگام شروع شده است.طبق اين نظريه، جهان فعلي ما از ذره بسيار کوچک تر از کوچکترين ذرات بنيادي بوجود آمد و پس از آن ذرات با تنوع بيشتري به وجود آمدند و شروع به دور شدن ازمرکز آن شدند، که ميلياردها کهکشان و از جمله کهکشان راه شيري به وجود آمدند.اين انفجار باعث انبساط جهان به صورت بادکنکي مي شود(نظريه تورمي).
3.به کل محتواي ژنتيکي يک سلول، ژنوم آن سلول مي گويند.(کل محتواي ژنتيکي شامل دي ان اي هسته، کلروپلاست و ميتوکندري است.)
4.زمان يا لحظه پلانک((t(p)،واحدي از زمان است که در سيستم واحد هاي طبيعي،به عنوان واحد پلانک مطرح مي شود و آن زماني است که نور براي طي مسافتي، طول پلانک، در خلاء نياز دارد.اين واحد اززمان به نام دانشمندي که آن را پيشنهاد داد، پلانک، گذاشته شد.
5.طول پلانک ((l(p)، واحدي از طول است که بطور تقريبي35-10*1/616 متر است .
6.دماي پلانک ((T(p)، واحدي از دما درسيستم واحد هاي طبيعي است، که به عنوان واحد هاي پلانک شناخته مي شوند.

منبع :نشريه لذت فيزيک شماره 17